از راه به منزگاه

از راه به منزگاه

زندگی رو خالص و پذیرا پیدا کنم.

آخرین مطالب

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

صبح؛
ناسزا و خودخوری های پدر دربیار، در راستای چراییِ تنبلی و کم خوندن کلیه. شرمساری از محبت های جدا بی‌دریغ مامان و بابا.
ظهر؛
گرما، کتابخونه، آب و الکترولیت.
سر جلسه؛
حس«زود باش تموم شو میخوام پاشم برم!»
بعد جلسه؛
دیدن اتفاقی پگاه و صحبت از مصائب ازدواجش و در ادامه، رسیدن دوباره من به اون حقایق نه چندان شیرین زندگی متاهلی که بیشتر منُ میبره سمت «بذار تو همین سنگر امن اتاقمون بمونیم.»
و بعد .. ؛
تلفنی حرف زدن با زهرا.
از همه چی. درک غیرقابل باوری که در همه ی موضوعا از هم داریم. نوع برخوردمون. کنش و واکنشمون. منُ یاد علامت یین و یانگ میندازه. هر دو ناقص، اما در وقت عمل، کامل کننده ی دایره ی تناقضات آفرینش. بهتر از این، چیزی ندارم که بگم .. برای مرد آینده ای که میخواد وارد زندگیم شه دلم میسوزه! چون یه رقیب بزرگ خواهد داشت و درواقع باید انقدر رابطه باهاش، به من حس تکامل بده که بتونه اول با این قله ی دوستیم، برابری کنه و تازه انقدری بره بالاتر که منُ قانع کنه باقی عمرمُ باهاش بگذرونم!
جمع حسات! ؛
خوبم ولی نه اونقدری که جیغ بزنم بگم «وااااای امتحانام تموم شد!» در حدی که بگم «یکی از گذاره های ذهنیم حذف شد. چقدرم خوب!»
برنامه اینه که تا میتونم برم کوه. یعنی دارم دیونه میشم واسه یه خستگیِ دیوونه وار!

...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۱۶
محیا
دلم تغییر میخواد. یه تغییر بزرگ که بتونه از خاکستری که الانم، یه سیمرغ باوقار و زّرین درحال پرواز بیرون بکشه.
واسه همین میخوام بیام اینجا. میخوام اینجا برام شروع بشه با اولین قدم های دوباره‌م برای ساختن زندگی، شاد بودن، کاری کردن، حسرت نخوردن و لذّت بردن.
چند وقتی که مثل بیشتر آدمای دیگه، تو دنیای پیشرو، با راهبریِ غرایز و لذّات زندگی کردم، حقیقتا خموده‌م کرد. حالا میتونم بفهمم که چطور اونا واقعا از زندگی هیچی نمیفهمن. چطور نور برای راه یافتن در تاریکی، معنای هدایت پیدا میکنه. و هر آدمی چقدر میتونه احمق باشه که بخواد اینو از خودش دریغ کنه، اونم تنها با اراده ای سست برای «نه» گفتن به هرچی مرتبط با گمشدن در تاریکی، و پذیرفتن شیرینیِ روشنایی و هدایت شدن توسطِ اون.
زمین و زمانم که زیر و رو بشه، دیگر «من» نامی، در این گیتی به دنیا نخواهد اومد که بتونه از روزهای 23 سالگیش استفاده کنم، خوب و قشنگم استفاده کنه. پس معطّل چی ام؟

ما هیچ، الهی همه تو .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۳۱
محیا