از راه به منزگاه

از راه به منزگاه

زندگی رو خالص و پذیرا پیدا کنم.

آخرین مطالب

دویدن

پنجشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۷، ۰۲:۱۲ ب.ظ
یه سری کوچه های پرت و پر از درخت هست که توی خواب هام گاهی میبینم. کوچه هایی که به سراشیبی میرسه و دوباره بالا میره. توی نقطه ای از شهرِ که از ارتفاع دیدی به باقی قسمت ها داره. توی خوابم زیاد از این کوچه ها گذاشتم. قشنگیش اینجاست مکان همون مکانه و مشترکه، اما رویاهای من متفاوتن. دیشب توی همون کوچه ها بودم. انگار از پیش مامان داشتم برمیگشتم، یا میرفتم؟ نمیدونم. هوا رو به تاریکی بود و چراغ ها دونه دونه در حال روشن شدن. ترس مبهمی زیر پوستم بود. انگار میدونستم نیرویی درونم بیدار شده و حالا باید باهاش رو به رو شم، و منِ که خودمو میشناسم، از گرد و خاک اون رستاخیز که هنوز از دور مشخص بود و به من نرسیده بود، ترسیده بودم. برای فرونشوندن ترس و آتش درونم، توی یکی از کوچه های سراشیبی شروع کردن به دویدن. دویدم، دویدم، بدنم حس سبکی داشت. درد و حرکت ِپاها رو حس نمیکردم. فقط با ریتم هماهنگِ حرکت آونگی دست ها در کنار بدنم و جلو عقب رفتن پاها، کوچه ها رو رد میکردم. از کنا کوچه ها و آدما میگذشتم. حساب دویدنم از دستم در رفته بود. شب شد، و دوباره روز. من دور حلقه ای که مدام توی اون کوچه ها طی میشد، فصل ها رو، زمان رو، و خودم رو دویدم ..
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۹/۱۵
محیا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی